هشتمين هفته
امروز هشتمين هفته اي هست كه تو ،تو دل ماماني و ما بي صبرانه منتظر ديدن تو هستيم. دو هفته ي ديگه هم صبر كنيم انشاا... به اولين سونو گرافي مي رم و تو رو مي بينم. بزرگ كه شدي اين نوشته ها رو مي خوني و مي فهمي كه ما چقدر دوست داريم. راستي بابا به ماماني اش هم گفته كه قراره بياي اون هم برات ترشي فرستاده. درسته كه آقاي دكتر گفته ترشي نخورم ولي يواشكي كه بابا متوجه نشه يه خورده خوردم. دايي وحيد و زن دايي الناز هم مي دونن. البته زن دايي گفته كه خاله يا عمه صداش كني. خودت بيا ببينيم كدوم رو راحت تر می تونی بگی. ماماني هم بافت لباس هاي زمستوني تو شروع كرده و داره يه كت خوشگل برات مي بافه. از اونجايي كه هنوز نمي دونيم پسملي يا دخمل ، نمي تونم ...